سعیدسعید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

سعید عشق مامان و باباش

عروسک

سلام پسرم دیروز ظهر با هم رفتیم خونه خاله سپیده عصر هم به بابا رضا زنگ زدیم شب بیاد اونجا -عصر با خاله رفتیم بیرون خاله واست یه عروسک خوشگل گرفت دستش درد نکنه مامانی هم یه کلاه و پاپوش خوشگل دیگه مبارک باشه عسلم ایشالله به سلامتی بیای و تنت کنی -دیروز چند بار تکون خوردنتو احساس کردم حس جوبیه که نمیدونم چطور عنوانش کنم ...
25 بهمن 1390

شیرین عسلم

سلام عزیز دلم امروز رفتم سونوگرافی ببینم حال پسرم چطوره - دیدم پسرم بزرگ شده قدش بلندتر شده و خوب رشد میکنه که زود زود بیاد پیش مامان و بابا راستی شیرینم شش روز پیش تولد بابا رضا بود که مادربزرگ و عموها و زن عموها اومدن خونمون و برای اولین بار با هم تولد بابا رضا رو جشن گرفتیم آخه همیشه دو نفری جشن میگرفتیم زن عمو آناهیتا یه جوراب خوشگل خرگوشی واست گرفته بود دستش درد نکنه ...
23 بهمن 1390

سیسمونی

سلام عزیز دلم امروز با بابایی رفتیم تخت و کمد خوشگلتو دیدیم و پسندیدیم و سفارش دادیم مامان بزرگ و بابا بزرگ پول خرید سیسمونی رو به خودمون دادن تا با سلیقه خودمون برات خرید کنیم دستشون درد نکنه خاله سحرم نبردیم -یه عالمه وسیله های خوشگل برات گرفتیم حتما دوست داری از خدا میخوایم سالم و سلامت چند ماه دیگه بیای تو بغل مامان و بابا ...
12 بهمن 1390
1